با هم خیال کنیم

با هم خیال کنیم

معصومه بهرامی

من همیشه دختری خیال‌پرداز و خلاق بودم. وقتی همه درباره «خانه» حرف می‌زدند، من ناگهان از زاویه‌ای متفاوت به موضوع نگاه ‌کردم: اگر خانه مثل بدن ما باشد، چه؟ اگر هر اتاق، هر دیوار و هر دروازه، شبیه یکی از اعضای بدن ما باشد، چه؟

این فکر ساده، شروع یک قصه‌ی تازه شد. نشستم و برای هر عضو بدنم داستانی نوشتم؛ داستان‌هایی که نشان می‌داد خانه فقط مکانی برای زندگی نیست، بلکه می‌تواند زنده باشد، نفس بکشد و با ما حرف بزند. من در پروژه‌ام، تلاش کردم دریچه‌ای از آگاهی به تخیل خود باز کنم و به اعضای بدنم به چشم خانه‌ای نگاه کنم که از من مراقبت می‌کند و به من آرامش می‌دهد.

در این مسیر، کتاب‌های زیادی خواندم و هر بار لذت تازه‌ای از یادگیری بردم، اطلاعاتم را خلاصه و جمع‌آوری کردم و شناختم از اعضای بدنم بیشتر شد. اما بیش از همه، فهمیدم که داشتن چیزهای کوچک و ساده هم می‌تواند گنج بزرگی باشد، به شرط آنکه به بهترین شکل از آنها استفاده شود و مهم‌تر از همه، فهمیدم که نشستن و انتظار کشیدن کافی نیست؛ برای رسیدن به آرزوها باید تلاش کرد، جنگید و قدم برداشت.

من می‌خواستم این سفر خیالی را با دیگران هم شریک شوم و برای جشن اقدام، بازی ویژه‌ای طراحی کردم: توپ‌هایی که روی هر کدام نام یکی از اعضای بدن نوشته شده را برای تماشاچیان پرتاب می‌کنم تا هر کسی که توپ را گرفت، در همان لحظه خیال کند و بگویند آن عضو بدن، چه بخشی از خانه را به یادش می‌آورد.

پروژه من فقط یک تحقیق علمی نبود؛ دعوتی بود به تخیل جمعی، به دیدن خانه با چشم، با قلب و با خیال.

خانه دختران ایران

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها