رها سابکی، حلما فیوج، نرجس حاجحسینی، فاطمه زهرا پورشیخعلی و درسا عباسزاده
ما پنج نفر دلمان میخواست قصههایی دربارهی «خانه» بسازیم، خانههایی که هر کدام رنگ و شکل زیبایی داشته باشند. دفترهایمان را باز کردیم و قصه نوشتیم و نقاشی کشیدیم: یکی خانهای روی ابرها کشید، دیگری خانهای با استخر و باغچه، پر از گل و سبزه. خانههای ما پر بود از پنجرههای جادویی، اتاقهایی با تخت و کتابخانه، میز و صندلی، تلفن و ساعت و همینطور برادرها و خواهرها، خالهها، دوستان و همهی کسانی که بودنشان گرمای زندگی است.
بعد ما با کمک مربیمان یاد گرفتیم چگونه به این نقاشیها جان بدهیم. حتی جلد کتابمان را روی پارچه چاپ کردیم و کتاب کوچکی پر از قصهها و خیالهای خودمان ساختیم.
برای این کار، هر روز با اشتیاق کتاب ورق زدیم؛ از کتابخانهی سیار کتاب امانت گرفتیم و ایدههای تازه پیدا کردیم. یاد گرفتیم یادداشتبرداری کنیم، با هم کار کنیم و همکاری را تجربه کنیم. ما هم قصه ساختیم و هم دوستیها و لحظههای شاد زیادی با هم داشتیم.
گروه ما برای جشن اقدام، یک بازی بامزه آماده کردهاند: «داستانسازی با مکعبها». برای این بازی هر کسی مکعبی را برمیدارد و با آن قصهای میسازد. بعد، ما قصههای خودمان را برای دیگران میخوانیم؛ قصههایی که نشان میدهد «خانه» برای هر کودک میتواند شکلی تازه، پر از رنگ و خیال داشته باشد.
پروژهی «نویسندگان کوچک» برای ما فقط یک بازی یا تمرین نوشتن نبود؛ سفری بود به دنیای داستانها، همکاری و خلاقیت. جایی که یاد گرفتیم کنار هم شاد باشیم، یاد بگیریم و بسازیم؛ و در نهایت کتابی خلق کنیم که یادگاری از خیالهایمان باشد.
خانه گلها